بسم الله الرحمن الرحیم.
از زمانی که اجتماع انسانها بهوجود اومد و جامعه به قوانین و مقررات احتیاج پیدا کرد، یه سوال مهم در مورد ادارهی جامعه پیش اومد: چه کسی یا کسانی باید در جامعه حاکم باشند؟ به عبارت دیگه، قوانین و مقررات رو چه کسی باید وضع کنه و حرف چه کسی باید قانون باشه؟
مثلاً هر عاقلی قبول داره کسى (یا کسانی) باید در رأس کار قرار بگیره که نسبت به مردم دلسوز باشه، کسى که از هواى نفس خودش پیروى نکند و اموالی که در اختیارش هست برای خودش برنداره و دستوراتی نده که به نفع خودش و اطرافیانش باشه و به ضرر بقیه مردم و کل جامعه.
در طول تاریخ، مدلهای مختلف حکومتی بوجود اومدند مثل سلطنت (حکومت فرد بر مردم)، دموکراسی (حکومت مردم بر مردم) و غیره که در جوامع مختلف در طول تاریخ امتحان شدند و نقد شدند. اما کدوم مدل حکومتی واقعا قابل اجراست و بهترینه؟
خالقی که ما رو آفریده، در قرآن، حق حاکمیت رو مخصوص خدا معرفی کرده؛ یعنی فقط خدا حق حکومت بر انسانها رو داره. فقط خداست که باید حرفش قانون باشه و دستوراتش باید بی چون و چرا اجرا بشه. این قوانین و دستورات رو میشه در قرآن پیدا کرد که شامل پیامهایی از جانب خداست برای بشر.
یکی از دستورات خدا در قرآن، اطاعت از رسول و اولی الامر هست و در مورد رسول فرموده که قانون خدا رو بیان میکنه و حرفی از خودش نمیزنه. پس تا اینجا خدا خودش رو حاکم مطلق معرفی کرده و بعد هم رسول رو مامور کرده تا قانون خدا رو پیاده کنه و برای پیاده کردن قانون خدا باید حکومت رو در دست بگیره و حاکم باشه. بعد از رسول باید از اولی الامر اطاعت کرد و ما شیعیان معتقدیم اولی الامر، 12 امام معصوم هستند. پس حاکم بعد از رسول، امامان هستند که البته امروز، بهشون دسترسی نداریم. یعنی امکان این وجود نداره که امام زمان ما که الان زنده هستند و در میان ما زندگی میکنند در راس امور باشند و مستقیما برای ما قوانین الهی رو بیان کنند و در جامعه پیاده کنند.
حالا اونایی که در زمان یازده امام دیگه زندگی میکردند، چه وضعی داشتند؟ همه به امام زمانشون دسترسی داشتند؟ مثلا کسانی که در ایران زندگی میکردند و راهشون دور بوده چطوری باید با امام زمانشون ارتباط برقرار میکردند و دستورات رو دریافت میکردند؟ حکومت دست امامان نبوده جز چهار سال حکومت امام علی علیه السلام که همون موقع هم در همه جا حکومت امام جریان نداشته و مثلا وضع شام و تبلیغات معاویه اون وضع افتضاح بوده! پس اون زمان هم این مشکل وجود داشته.
در زمان امام صادق علیه السلام، مردی به نام عمربن حنظله از راه دور میره پیش امام زمانش و به ایشون میگه ما از شما دور هستیم و به شما دسترسی نداریم، اگر بین ما اختلافی پیش بیاد، اجازه داریم به قاضیای که حکومت تعیین کرده مراجعه کنیم؟ امام فرمودند نه اجازه ندارین و اگر کسی از شما به چنین قاضی مراجعه کنه و اون قاضی درست حکم کنه و طبق حکمش، بهش مالی برسه، اون مال حرام هست چون به حکم طاغوت گرفته درحالیکه خدا دستورداده به طاغوت کافر شود.
میپرسه پس باید چه کار کنند؟
"فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است. بایستی او را به عنوان قاضی و داور بپذیرند، زیرا که من او را حاکم بر شما قرار دادهام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بیگمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کردهاند و کسی که به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است."
یعنی امام صادق علیه السلام قاعدهای تعیین کردند برای زمان عدم دسترسی و علاوه بر اینکه اون شخص واجد شرایط رو به عنوان قاضی معرفی کردند به عنوان حاکم هم معرفی کردند.
در زمان غیبت صغری هم یک نفر، از طریق یکی از چهار نایب امام زمان، نامهای میده و امام جوابش رو میفرستند. یکی از مطالبی که پرسیده بوده جوابش این بوده:
در خصوص حوادثی هم که پیش میآید به راویان حدیث ما رجوع کنید، که آنان حجت من بر شما هستند ومن نیز حجت خدا بر آنان.
پس یکی از شرایطی که باید حاکم داشته باشه تا حکومتش حکومت طاغوت نباشه، "راوی حدیث امامان" بودن هست که البته هرکسی نمیتونه راوی حدیث باشه. باید کسی باشه که بفهمه کدوم حدیث صحیح هست و کدوم نیست و خلاصه اینکه باید به اصطلاح امروز، فقیه باشه. یعنی علوم خاصی رو بلد باشه که بتونه بر اساس حکم خدا دستور بده.
(این روایت، توی کتاب دینی یکی از مقاطع تحصیلی خودمون هم بود که برای اثبات مسالهی مرجع تقلید استفاده شده بود و البته اشتباه بود. مسالهی مرجع تقلید از بدیهیات عقلی و کاملا مرسوم بوده و دلیلی نداشته کسی از امام زمان در مورد مرجع تقلید سوال بپرسه.)
چند تا روایت دیگه هم هست که از مجموع این روایات، و یک سری دلایل عقلی و بعضی از آیات قرآن، شرایطی که باید حاکم جامعه اسلامی داشته باشه نتیجه گرفته میشه. مثل عدالت، تقوا، قدرت و چیزهای دیگه. به مدلی که با این روش به دست میاد، "حکومت ولایت فقیه" میگن.
ما باید بگردیم از بین خودمون کسی رو پیدا کنیم که اون شرایط رو داشته باشه. چنین شخصی میشه حاکم؛ حاکمی که مورد تایید امام معصوم هست. اما مشکل اینجاست که ما نمیدونیم چه کسی اون شرایط خاص رو داره. ما، نه همهی علما رو میشناسیم و نه میدونیم کدومشون از بقیه بیشتر تقوا( و بقیه شرایط رو) دارند. بنابراین گروهی رو مامور میکنیم که دنبال چنین شخصی باشند و وقتی که او رو پیدا کردند، به عنوان ولی فقیه معرفی کنند و تکلیف شرعی ما اینه که از چنین کسی اطاعت کنیم. این گروه، باید همیشه مواظب باشند که اگر اون شخص یه زمانی دچار انحراف شد، یا یکی یا برخی از اون شرایط رو از دست داد، از جایگاه ولایت فقیه پایین بیارن و شخص بهتری رو منصوب کنند. به این گروه، خبرگان رهبری میگیم که وظیفه ی انتخاب رهبر و رصد رفتار او رو دارند.
اگر کسی ادعا کنه که رهبر، داره راه اشتباه رو میره (صلاحیت رهبر بودن رونداره) یا برای این ادعا دلیلی و مدرکی داره یا نداره. اگر بدون مدرک داره حرف میزنه یا داره طبق شنیدهها (و احتمالا شایعات) صحبت میکنه داره در نهایت بیتقوایی تهمت میزنه و باید جوابگو باشه. اما اگر مدرکی داشته باشه، باید به خبرگان رهبری که نماینده مردم هستند، مراجعه کنه و مدارکش رو ارائه کنه. این کار وظیفهی شرعی اون شخص هست و اگر این کار رو نکنه، باید در قیامت جوابگو باشه.
خبرگان رهبری هم وظیفهی شرعی دارند که مساله روبررسی کنند و در مورد رهبری که دچار اشتباه به این بزرگی شده تصمیم درست بگیرند. اگر این کار رو انجام ندن، وای به حالشون و وای به حال ما که چنین ماموریت مهمی رو به آدمهایی دادیم که لایق نبودند.
اکثر آدمها با تئوری مسالهی ولایت فقیه مشکلی ندارند و فقط مشکلشون اینه که آیا کسی که الان در جایگاه ولی فقیه قرار گرفته همون کسی هست که باید در این جایگاه قرار بگیره؟ در واقع مردم ما نگاه میکنن میبینن یه سری اتفاقاتی داره توی جامعه میافته که با اسلام مغایره و داره خیلی از مردم رو اذیت میکنه. یه عده از مسئولین و نزدیکانشون ثروتمند شدند و یه عده دارن از فقر رنج میبرن.
اگر شخص امام علی علیه السلام حاکم جامعه باشن ما راضی خواهیم بود؟ وقتی امام علی علیه السلام حاکم شدند، یه روز به مردم گفتند نمازهای مستحبی رو به جماعت نباید بخونین. (این کار در زمان خلفای قبلی رسم شده بود.) یک نفر از میان جمعیت بلند شد، شمشیرش رو بیرون کشید و گفت ای علی! اگر بخوای از راه راست منحرف بشی خودم با این شمشیر راستت میکنم! یعنی حتی از امام زمانشون به اندازهی کسی که احکام اسلام رو میدونه اطاعت نمیکردند. الان هم تا زمانی که همگی مطیع فرمان اسلام نباشیم وضع همینه. ایرادهای مسئولین جامعه (امثال رئیس جمهور و وزیر و وکیلها) معمولا ایرادهایی هست که در جامعه بین مردم به صورت فرهنگ غالب وجود داره. مثلا اگر از کسی بپرسیم پارتی بازی خوبه یا بد، میگه قطعا بده. اما بیشتر ما وقتی برای خودمون پیش بیاد که با واسطه بتونیم کارمون رو پیش ببریم، رویگردان نیستیم. خیلی از مردم ما اگر بتونن با رشوه کارشون رو راه بندازن رشوه میدن در حالیکه همهی ما میدونیم که این کار حرامه. یه کارمند ساده به اندازهی رشوهی چند هزار تومانی و کم گذاشتن از کار، دستش میرسه مال حرام بهدست بیاره، یه رئیس بانک، سه هزار میلیارد دستش میرسه، یه وزیر یا رئیس جمهور دستش به جاهای بالاتری میرسه مشکلات جامعهی ما به خاطر اطاعت نکردن از حاکم مطلق(خدا) و فرهنگ غلطی هست که همگی داریم نه به خاطر اینکه سعی کردیم کسی رو حاکم کنیم که دستورات خدا رو در جامعه پیاده کنه.
بسم الله الرحمن الرحیم.
از زمانی که اجتماع انسانها بهوجود اومد و جامعه به قوانین و مقررات احتیاج پیدا کرد، یه سوال مهم در مورد ادارهی جامعه پیش اومد: چه کسی یا کسانی باید در جامعه حاکم باشند؟ به عبارت دیگه، قوانین و مقررات رو چه کسی باید وضع کنه و حرف چه کسی باید قانون باشه؟
مثلاً هر عاقلی قبول داره کسى (یا کسانی) باید در رأس کار قرار بگیره که نسبت به مردم دلسوز باشه، کسى که از هواى نفس خودش پیروى نکند و اموالی که در اختیارش هست برای خودش برنداره و دستوراتی نده که به نفع خودش و اطرافیانش باشه و به ضرر بقیه مردم و کل جامعه.
در طول تاریخ، مدلهای مختلف حکومتی بوجود اومدند مثل سلطنت (حکومت فرد بر مردم)، دموکراسی (حکومت مردم بر مردم) و غیره که در جوامع مختلف در طول تاریخ امتحان شدند و نقد شدند. اما کدوم مدل حکومتی واقعا قابل اجراست و بهترینه؟
خالقی که ما رو آفریده، در قرآن، حق حاکمیت رو مخصوص خدا معرفی کرده؛ یعنی فقط خدا حق حکومت بر انسانها رو داره. فقط خداست که باید حرفش قانون باشه و دستوراتش باید بی چون و چرا اجرا بشه. این قوانین و دستورات رو میشه در قرآن پیدا کرد که شامل پیامهایی از جانب خداست برای بشر.
یکی از دستورات خدا در قرآن، اطاعت از رسول و اولی الامر هست و در مورد رسول فرموده که قانون خدا رو بیان میکنه و حرفی از خودش نمیزنه. پس تا اینجا خدا خودش رو حاکم مطلق معرفی کرده و بعد هم رسول رو مامور کرده تا قانون خدا رو پیاده کنه و برای پیاده کردن قانون خدا باید حکومت رو در دست بگیره و حاکم باشه. بعد از رسول باید از اولی الامر اطاعت کرد و ما شیعیان معتقدیم اولی الامر، 12 امام معصوم هستند. پس حاکم بعد از رسول، امامان هستند که البته امروز، بهشون دسترسی نداریم. یعنی امکان این وجود نداره که امام زمان ما که الان زنده هستند و در میان ما زندگی میکنند در راس امور باشند و مستقیما برای ما قوانین الهی رو بیان کنند و در جامعه پیاده کنند.
حالا اونایی که در زمان یازده امام دیگه زندگی میکردند، چه وضعی داشتند؟ همه به امام زمانشون دسترسی داشتند؟ مثلا کسانی که در ایران زندگی میکردند و راهشون دور بوده چطوری باید با امام زمانشون ارتباط برقرار میکردند و دستورات رو دریافت میکردند؟ حکومت دست امامان نبوده جز چهار سال حکومت امام علی علیه السلام که همون موقع هم در همه جا حکومت امام جریان نداشته و مثلا وضع شام و تبلیغات معاویه اون وضع افتضاح بوده! پس اون زمان هم این مشکل وجود داشته.
در زمان امام صادق علیه السلام، مردی به نام عمربن حنظله از راه دور میره پیش امام زمانش و به ایشون میگه ما از شما دور هستیم و به شما دسترسی نداریم، اگر بین ما اختلافی پیش بیاد، اجازه داریم به قاضیای که حکومت تعیین کرده مراجعه کنیم؟ امام فرمودند نه اجازه ندارین و اگر کسی از شما به چنین قاضی مراجعه کنه و اون قاضی درست حکم کنه و طبق حکمش، بهش مالی برسه، اون مال حرام هست چون به حکم طاغوت گرفته درحالیکه خدا دستورداده به طاغوت کافر شود.
میپرسه پس باید چه کار کنند؟
"فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است. بایستی او را به عنوان قاضی و حاکم بپذیرند، زیرا که من او را حاکم بر شما قرار دادهام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بیگمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کردهاند و کسی که به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است."
یعنی امام صادق علیه السلام قاعدهای تعیین کردند برای زمان عدم دسترسی و علاوه بر اینکه اون شخص واجد شرایط رو به عنوان قاضی معرفی کردند به عنوان حاکم هم معرفی کردند.
در زمان غیبت صغری هم یک نفر، از طریق یکی از چهار نایب امام زمان، نامهای میده و امام جوابش رو میفرستند. یکی از مطالبی که پرسیده بوده جوابش این بوده:
در خصوص حوادثی هم که پیش میآید به راویان حدیث ما رجوع کنید، که آنان حجت من بر شما هستند ومن نیز حجت خدا بر آنان.
پس یکی از شرایطی که باید حاکم داشته باشه تا حکومتش حکومت طاغوت نباشه، "راوی حدیث امامان" بودن هست که البته هرکسی نمیتونه راوی حدیث باشه. باید کسی باشه که بفهمه کدوم حدیث صحیح هست و کدوم نیست و خلاصه اینکه باید به اصطلاح امروز، فقیه باشه. یعنی علوم خاصی رو بلد باشه که بتونه بر اساس حکم خدا دستور بده.
(این روایت، توی کتاب دینی یکی از مقاطع تحصیلی خودمون هم بود که برای اثبات مسالهی مرجع تقلید استفاده شده بود و البته اشتباه بود. مسالهی مرجع تقلید از بدیهیات عقلی و کاملا مرسوم بوده و دلیلی نداشته کسی از امام زمان در مورد مرجع تقلید سوال بپرسه.)
چند تا روایت دیگه هم هست که از مجموع این روایات، و یک سری دلایل عقلی و بعضی از آیات قرآن، شرایطی که حاکم جامعه اسلامی باید داشته باشه نتیجه گرفته میشه. مثل عدالت، تقوا، قدرت و چیزهای دیگه. به مدلی که با این روش به دست میاد، "حکومت ولایت فقیه" میگن.
ما باید بگردیم از بین خودمون کسی رو پیدا کنیم که اون شرایط رو داشته باشه. چنین شخصی میشه حاکم؛ حاکمی که مورد تایید امام معصوم هست. اما مشکل اینجاست که ما نمیدونیم چه کسی اون شرایط خاص رو داره. ما، نه همهی علما رو میشناسیم و نه میدونیم کدومشون از بقیه بیشتر تقوا( و بقیه شرایط رو) دارند. بنابراین گروهی رو مامور میکنیم که دنبال چنین شخصی باشند و وقتی که او رو پیدا کردند، به عنوان ولی فقیه معرفی کنند و تکلیف شرعی ما اینه که از چنین کسی اطاعت کنیم. این گروه، باید همیشه مواظب باشند که اگر اون شخص یه زمانی دچار انحراف شد، یا یکی یا برخی از اون شرایط رو از دست داد، از جایگاه ولایت فقیه پایین بیارن و شخص بهتری رو منصوب کنند. به این گروه، خبرگان رهبری میگیم که وظیفهی انتخاب رهبر و رصد رفتار او رو دارند. نکتهی جالب اینجاست که رهبری که انتخاب میشه بر خود اعضای خبرگان رهبری ولایت داره و تا زمانی که شخص مورد نظر، در جایگاه ولایت فقیه قرار داره، اطاعت از او بر خود اعضای خبرگان رهبری هم واجبه. واضحه که اگر هر کس حتی ولی فقیه از اعضای خبرگان رهبری درخواست کنه که وظایف نظارتی خودشون رو انجام ندن، چنین خواستهای بی معنی هست. چون رصد رفتارهای رهبر از وظایف اونهاست. همچنین اگر متوجه بشن که رهبر، دیگه اون ویژگیها رو نداره پس اطاعت از چنین شخصی دیگه بر اونها واجب نیست.
حالا فرض کنیم کسی ادعا کنه که رهبر، داره راه اشتباه رو میره یا صلاحیت رهبر بودن رونداره. اگر بدون مدرک داره حرف میزنه یا داره طبق شنیدهها (و احتمالا شایعات) صحبت میکنه داره در نهایت بیتقوایی تهمت میزنه و باید جوابگو باشه. اما اگر مدرکی داشته باشه، باید به خبرگان رهبری که نماینده مردم هستند، مراجعه کنه و مدارکش رو ارائه کنه. این کار وظیفهی شرعی اون شخص هست و اگر این کار رو نکنه، باید در قیامت جوابگو باشه.
خبرگان رهبری هم وظیفهی شرعی دارند که مساله رو بررسی کنند و در مورد رهبری که دچار اشتباه به این بزرگی شده تصمیم درست بگیرند. اگر این کار رو انجام ندن، وای به حالشون و وای به حال ما که چنین ماموریت مهمی رو به آدمهایی دادیم که لایق نبودند.
اکثر آدمها با تئوری مسالهی ولایت فقیه مشکلی ندارند و فقط مشکلشون اینه که آیا کسی که الان در جایگاه ولی فقیه قرار گرفته همون کسی هست که باید در این جایگاه قرار بگیره؟ در واقع مردم ما نگاه میکنن میبینن یه سری اتفاقاتی داره توی جامعه میافته که با اسلام مغایره و داره خیلی از مردم رو اذیت میکنه. یه عده از مسئولین و نزدیکانشون ثروتمند شدند و یه عده دارن از فقر رنج میبرن.
اگر شخص امام علی علیه السلام حاکم جامعه باشن ما راضی خواهیم بود؟ وقتی امام علی علیه السلام حاکم شدند، یه روز به مردم گفتند نمازهای مستحبی رو به جماعت نباید بخونین. (این کار در زمان خلفای قبلی رسم شده بود.) یک نفر از میان جمعیت بلند شد، شمشیرش رو بیرون کشید و گفت ای علی! اگر بخوای از راه راست منحرف بشی خودم با این شمشیر راستت میکنم! یعنی حتی از امام زمانشون به اندازهی کسی که احکام اسلام رو میدونه اطاعت نمیکردند. الان هم تا زمانی که همگی مطیع فرمان اسلام نباشیم وضع همینه. ایرادهای مسئولین جامعه (امثال رئیس جمهور و وزیر و وکیلها) معمولا ایرادهایی هست که در جامعه بین مردم به صورت فرهنگ غالب وجود داره. مثلا اگر از کسی بپرسیم پارتی بازی خوبه یا بد، میگه قطعا بده. اما بیشتر ما وقتی برای خودمون پیش بیاد که با واسطه بتونیم کارمون رو پیش ببریم، رویگردان نیستیم. خیلی از مردم ما اگر بتونن با رشوه کارشون رو راه بندازن رشوه میدن در حالیکه همهی ما میدونیم که این کار حرامه. یه کارمند ساده به اندازهی رشوهی چند هزار تومانی و کم گذاشتن از کار، دستش میرسه مال حرام بهدست بیاره، یه رئیس بانک، سه هزار میلیارد دستش میرسه، یه وزیر یا رئیس جمهور دستش به جاهای بالاتری میرسه مشکلات جامعهی ما به خاطر اطاعت نکردن از حاکم مطلق(خدا) و فرهنگ غلطی هست که همگی داریم نه به خاطر اینکه سعی کردیم کسی رو حاکم کنیم که دستورات خدا رو در جامعه پیاده کنه.
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز قیمت سکه از مرز 7 میلیون تومان گذشت. این روزها قیمتها رو به رشد هستند و همه چیز همینطور گرانتر میشود. این وضعیت در طول چند سال اخیر به وضعیت غالب تبدیل شده و هر روز منتظر رشد بیشتر قیمتها هستیم.
در جامعهی ما سالهاست که مرتب قیمتها افزایش پیدا میکنند؛ بی حساب و کتاب؛ با کوچکترین اتفاقی. مردم نگران هستند که این وضعیت تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟ از این به بعد چطور باید زندگی کنند؟ .
در جامعهی ما عدهای هر روز فقیرتر میشوند و عدهای هرروز غنیتر.
درجامعهی ما عدهای از آب گل آلود ماهی میگیرند و این ماهیها روز به روز بزرگتر میشوند.
هر بار که مردم جامعهی ما میفهمند که چه ماهیهای بزرگی نصیب چند نفر شده عصبانی میشوند. بعضیها هم احساس میکنند که جا ماندهاند.
در جامعهی ما عدهای به این چیزها فکر نمیکنند چون درگیر گرفتاریهای زیادی هستند مثل بیماری و مشکلات خانوادگی و .
در جامعهی ما گروهی برای خودشان از این وضعیت نردبانی درست کردهاند و در حال صعودند. هر چه شرایط سختتر میشود، نردبانشان بلندتر میشود. نردبانشان در آسمان پیش میرود و یک روز بقیهی مردمی که گرفتار گرانی و ارزانی و مشکلات بودند، خواهند فهمید که جاماندهاند.
در جامعهی ما عدهای هستند که هر شب در قنوت نماز شبشان، دعای ابوحمزه میخوانند. قیمت سکه هرچقدر میخواد باشد. روزیشان را از صاحب روزی طلب میکنند و به وسایل رسیدن روزی نگاه نمیکنند. نه اینکه مشکل نداشته باشند، یا در مقابل مشکلات اطرافیانشان بیتفاوت باشند یا وظیفهی خود را در مورد طلب روزی فراموش کرده باشند؛ وضعیت موجود را میبینند و تحلیل میکنند و هر چه از دستشان بر بیاید انجام میدهند اما سرگرم بازیهای دنیا نمیشوند.
نردبان بعضی از آدمها به عرش خدا نزدیک شده و ما هنوز به فکر ساختن نردبان نیفتادهایم.
به نام خدا
فرض کنیم دستگاهی داریم که خیلی پیشرفته و پیچیده است، خیلی حساس هست و استفاده از اون، برامون خیلی حیاتیه و در نتیجه خیلی مهمه که درست کار کنه و خراب نشه
Suppose that we have a complicated machine, so sensitive that is absolutely vital to use. Then, it is very important to work properly.
مثلا فرض کنیم این دستگاه به قلب وصل میشه و بد کار کردن یا خراب شدنش موجب مرگ میشه. سوالی که به طور طبیعی برای انسان مطرح میشه اینه که چطوری میشه طرز استفاده از این وسیله رو فهمید؟ با توجه به اینکه دستگاه، خیلی حساس و پیچیده است، عاقلانه نیست که به شیوهی آزمون و خطا پیش بریم. پس راه عاقلانه چیه؟
For example, it should be connected to your heart therefore, its breakdown will cause death. The common question arise is how you can discover its mechanism to use it correctly. Of course, the trial and error method is not advisable. What is the best way?
وقتی یک دستگاه جدید میخریم و اون رو از داخل جعبه بیرون میآریم، اولین چیزی که بجز خود دستگاه دنبالش میگردیم، کتابچهای هست که طرز استفاده از دستگاه رو توضیح داده. این کتابچه معمولا دردستگاههای پیچیدهتر، قطورتر هست و وجودش، ضروریتر.
When you buy a new machine and take it out of its box, at first, you look for a handbook or user guide to know how to use the machine. This handbook is thicker and more necessary for more complicated machines. The more complicated machine, the more necessary and thicker handbook is in need.
گاهی اوقات ممکنه بعضی از کاربران نیاز داشته باشند شخص متخصصی، در مورد خود کتابچه براشون توضیحاتی بده.
Sometimes, users need an expert to explain and interpret the handbook.
پس دستگاهی که خیلی پیچیده، حساس و حیاتی باشه، نیاز به یک کتابچه و یک متخصص داره که به ما یاد بدن چطور باید از دستگاه استفاده کرد.
Therefor each complicated, sensitive and vital machine, needs a user guide and an expert person that teach us how to use it.
اما سوال دوم اینه که کتابچه و متخصص چقدر قابل اعتماد هستند؟ به چه کتابچه و چه متخصصی میشه اعتماد کرد؟
The second natural question arises, is that which handbook and which person are trustable?”
تقریبا جواب واضحه نه؟ کتابچهای که داخل جعبه هست قابل اعتماده چون شرکت سازنده، یعنی مرجعی که بیش از همه در مورد دستگاه میدونه، داخل جعبه قرارش داده و متخصصی قابل عتماد هست که شرکت معرفیش کرده باشه. و البته اگر هرکس طبق تجربیات خودش در مورد کار با دستگاه چیزی بنویسه یا بگه که با نوشتهی کتابچه یا گفتهی متخصص در تناقض باشه از او نمیپذیریم.
The answer is almost clear, isn’t it? The handbook that exists in the box and someone who is identified by the company- someone who hast the most knowledge about the machine- are trustable. Of course, if someone writes about his experiments with such a machine, contradicting with the handbook or the approval experts’ statement will not be accepted.
واضحه نه؟
Isn’t it clear?
هر انسانی، دو تا دستگاه پیچیده و حساس داره که دانستن طرز استفاده ی اونها خیلی حیاتی و مهمه. یکی جسم و دیگری روح که روح پیچیدگی بیشتری داره و نیازش به کتابچه بیشتر.
Each person has two such complicated and sensitive machine that is very vital to know how to use. His body” and his spirit”. The most complicated and sensitive and vital machine in our life.
The spirit is more complicated and the existence of its handbook is more necessary.
چرا وقتی نوبت به مهمترین و حساسترین و پیچیدهترین دستگاهمون میرسه، به هر کتابچه و هر متخصصی با دیدهی اعتماد نگاه میکنیم و هرچه که متخصصین مورد تایید شرکت سازنده میگن، ازشون اثبات میخواهیم؟!
Why we trust each handbook or person about these vital machines, while we reject the real experts (senders from Allah) and the real handbook (holly Quran).
یکی از سوالات جدی که توی ذهن خیلیها هست اینه که آیا در دنیای تکنولوژی، جایی برای دین وجود داره؟
درباره این سایت